در قرآن کریم، موضوع حکومت «الله» در مقابل حکومت «طاغوت» در سطحی وسیع مطرح گردیده و انبیاء و شرایع آمدهاند تا حکومت طاغوت را در هم شکنند و حکومت «الله» را جهان شمول نمایند.و جایگزینی حکومت «الله» به جای حکومت «طاغوت» به آن است که کسانی که جنبه الهی دارند و با نام خلیفه الله فی الارض مطرحاند، حکومت کنند و دست طاغوت را از حاکمیت کوتاه سازند.
تمامی انبیای عظام به حکم نبوت و خلافت الهی، حق حاکمیت دارند و پیامبرانی که امکانات برایشان فراهم بود، به اقتضای مقام و حق نبوت، رهبری سیاسی متخویش را بر عهده گرفته بودند، مانند حضرت موسی علیه السلام که مادام الحیاة، سیاست و رهبری بنی اسرائیل را بر عهده داشت و همچنین حضرت داود و پس از وی فرزندش حضرت سلیمان، بر اساس حق نبوت بر مردم حکومت میکردند:
یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق، و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله، ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب (1).
خداوند در این آیه خطاب به حضرت داود میفرماید:
ما تو را خلیفه و جانشین خود در زمین قرار دادیم، پس حاکمیتخود را بر اساس حق و عدالت استوارنما، و زنهار که در پی خواستههای خود باشی که تو را گمراه میکند. کسانی که از راه حق جدا گشته و به بیراهه میروند به سختترین دشواریها دچار میگردند، زیرا روز بازرسی را فراموش کردهاند.
ذیل آیه هشدار به تمامی دولت مردان است، تا مبادا مصالح امت را نادیده گرفته و مصلحتخویشتن را در نظر گیرند و خدا را که شاهد و ناظر است فراموش کنند.
برخی در استدلال به این آیه در رابطه با حکومت دینی خدشه کردهاند که مقصود آیه، قضاوت به حق است و نه حکومت.در صورتی که لحن آیه عام است، بویژه با توجه به تفریع حق حکومتبر مساله خلیفة اللهی، که نمیتواند تنها به یک بعد قضیه نظر داشته باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز، طبق همین اصل، حق حاکمیتخود را نشات گرفته از مقام نبوت خویش میدید:
انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله (2).
قرآن و شریعت را بر تو فرستادیم، تا طبق آیین الهی در میان مردم حکومت کنی.
حکومت در اینجا نیز، صرف قضاوت نیست، بلکه قضاوت، گوشهای از آن است.و اساسا، اگر دین بر جامعه حاکم نباشد، قضاوت به حق امکان پذیر نیست.به همین جهت آیاتی که در رابطه با قضاوت به حق یا به عدل آمده، به دلالت اقتضا بر چیزی فراتر از قضاوت نظر دارند، زیرا قضاوت به حق در سایه حکومت طاغوت که بر اساس ظلم و جور استوار است-امکان پذیر نمیباشد.آیه: و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون (3) به همین حقیقت اشارت دارد.
مردم و نهادهای مردمی که میخواهند در راستای حق قدم بردارند، بایستی هیچگونه وابستگی با ستمکاران نداشته باشند، زیرا همین وابستگی مایه ذلت و بدبختی خواهد گردید و بزرگترین تکیهگاه-که نصرت الهی است-بر اثر آن از دستخواهند داد.
پذیرفتن حاکم جائر و انتخاب و بیعتبا وی، اعتماد به ستمگر و پذیرش حاکمیت «طاغوت» به جای حاکمیت «الله» است.
الم تر الی الذین یزعمون انهم آمنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به و یرید الشیطان ان یضلهم ضلالا بعیدا.و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل الله و الی الرسول رایت المنافقین یصدون عنک صدودا (4).
این آیه به خوبی روشن میسازد که وظیفه آحاد مسلمین، رویگردانی از حکومت طاغوت و روی آوردن به حکومت الهی است.
خداوند در این آیه میفرماید:جای بسی شگفتی است که کسانی خود را مسلمان میپندارند، ولی دوست دارند که در شؤون زندگی خود به مراجع کفر و الحاد پناه ببرند.در صورتی که بایستی به حکم وظیفه اسلامی، مراجع الهی را ملجا و پناهگاه خود قرار دهند.
منافقان نیز در این میانه میدان داری کرده به بهانه آن که دین از سیاست جدا است، مردم را از روی آوردن به مراجع حق و عدالت الهی باز میدارند.
آیه پیش از این آیه میگوید:
یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلک خیر و احسن تاویلا (5).
این آیه صریحا دستور میدهد که در تمامی شؤون زندگی، برای برقراری نظم و اجرای عدالت، باید به مراجع الهی روی آورد.
و در آیه دیگری میفرماید:
و اذا جاءهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به و لو ردوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم و لو لا فضل الله علیکم و رحمته لاتبعتم الشیطان الا قلیلا (6) 6).
در این آیه صریحا در شؤون سیاسی، دستور مراجعه به مراجع الهی داده شده که بایستی مسائل سیاسی در پرتو دستورات الهی حل و فصل گردد.
آیات از این قبیل در قرآن فراوان است که حاکمیت «الله» را بر جامعه مطرح کرده و با هر گونه حاکمیت طاغوت مبارزه و مخالفت کرده است.
افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون (7) 7).
در این آیه، وجدانها را مورد خطاب قرار داده، تا بنگرید چگونه قضاوت میکنید: آیا کسانی که همواره به حق و عدالت رهنمود میباشند، شایسته رهبری هستند، یا کسانی که از حق و عدالت آگاهی ندارند و بایستی خود رهنمایی شوند؟و این آیه عینا همان را میگوید که مولا امیر مؤمنان علیه السلام توضیح داده است: «ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه» (8) 8).و همین آیه یکی از عمدهترین دلائل امامت کبری محسوب میشود، که در رابطه با مساله ولایت در عصر غیبت نیز جاری است.
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات (9) 9).
پیوسته جبهه باطل در مقابل جبهه حق، صف آرایی میکند، جبهه حق مردم را به روشناییهای زندگی هدایت میکند و جبهه باطل بسوی تیرگیها.
آری، مردانی که در راستای حق، و بر منهجشریعت قدم بر میدارند، داعیان سعادت در دنیا و آخرتاند، ولی طاغوت، پیروان خود را به وادی ظلمات فرا میخواند.
آیات درباره صفآرایی دو جبهه حق و باطل و پیکار مستمر این دو، در راه بدست آوردن حاکمیتبر زمین، فراوان است که به همین اندازه بسنده میشود.
1- سوره ص 38:26.
2- النساء 4:105.
3- هود 11:113.
4- النساء 4:60-61.
5- النساء 4:59.
6- النساء 4:83.
7- یونس 10:35.
8- نهج البلاغة:173.
9- بقره 2:257.